تصویر روی پروجکتور منم. کت سرخم تنم است. پیدی عکسم را گرفته. دخترکی که روی استیج پیرهن سیاه تنش هست هم منم. کسی که پشت میکروفن است رئیس دیپارتمنت نجوم است که دارد در وصف من حرف میزند. در بین این سرها استاد کیهانشناسی، استاد کهکشانها، معاون رئیس ِ تحقیقات دانشگاه* و کلی آدمهای (مهم) دیگر هستند. عکس را بابا گرفته. کریستینا کنار بابا بوده. من روی استیج دارم لبخندی میزنم که واقعی بودن یا نبودنش یادم نیست. چشمها روی مناند و زمان نمیگذرد. نمیدانستم مراسم قرار است تا این حد لوکس باشد. لعنتی شبیه مراسمهای سلطنتی بود. اصلا از نورپردازی سالن معلوم است :)
+ دوست دارم عادت کنم به این مراسمها.
+ چرا خوشحالی همیشه زودگذر است؟
+ کیسی و همسرش با ما نشسته بودند.
+ بابا نمیدانم چرا ساکت بود. چه میدانم. من اگر دخترم در بین آمریکاییهایی که همینجا به دنیا آمدهاند و بزرگ شدهاند اینطور چپ و راست جایزه میبرد از افتخار گریهام میگرفت :) بابا ولی ساکت است.ای بابا :) من تنها دانشجوی لیسانسی بودم که رسما دعوت شده بود. تنها دانشجوی لیسانسی که جایزه گرفت.
+ کیسی به همسرش در مورد جایزهی من توضیح میداد. شنیدم که میگفت: «جایزه را به دانشجویی که در درس، تحقیق و کلا همهی عرصهها عملکرد فوقالعاده داشته باشد میدهند. جایزهی با پرستیژ دیپارتمنت همین است.»
+ استاد کیهانشناسی گفت «تو پارسال هم یک چیزی برده بودی. نبرده بودی؟» نمیدانستم در مورد چی حرف میزند. کیسی گفت «کدامش منظورت است؟ پارسال بیشتر از یکی دوتا برده بود.» :)
+ احساس حماقت ولم نمیکند. وقتی روی استیج ایستاده بودم و رئیس دیپارتمنت ۳ دقیقه از من تعریف کرد فقط میخواستم بفهمم کداممان راست میگوییم. کدامشان راست میگویند. رایلی که با من مثل یک احمق رفتار میکند یا رئیس دیپارتمنت؟
*Vice President of Research